حاشیهنشینی به آن سنخ از زیست شهری اطلاق میگردد، که در حومه شهرها، تعدادی خانوار بد مسکن، یک مرکز جمعیتی یا شهرک مانندی را به وجود آورند. در فرهنگ شهر و شهرنشینی، حاشیه نشینی تا حدود زیادی مترادف با مفاهیمی چون زاغه نشینی و آلونک نشینی به کار برده شده است .
حاشیه نشینی یک پدیده اجتماعی است و این پدیده اختصاص به عصر فعلی نداشته و ریشه در ادوار و اعصار گذشته دارد و این پدیده هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای در حال توسعه وجود داشته ودارد. و تنها تفاوت آن در کشورهای توسعه یافته با کشورهای در حال توسعه...
مفهوم حاشیه نشینی
-بررسی مفهوم حاشیه نشینی
در فارسی اصطلاحات متعددی در ارتباط با حاشیهنشینی مورد استفاده قرار میگیرد، که عبارتند از: زاغه نشینی، آلونک نشینی، حلبیآباد و غیره، که هر کدام مفهوم خاص خود را دارند. در سایر زبانها و فرهنگهای جهان نیز اصطلاحات متفاوتی، در این مورد، وجود دارد، مانند: - رانچو (rancho) یا فاولا (favela) در امریکای لاتین؛ بوستی (bustee) یا کامپونگ (kampong) در آسیا؛ بی دونویل (bidonville) یا شانتی تاون (shanty town) در افریقا. برخی از محققان، حاشیه نشینی را برگرفته از کلمهی slum میدانند، و برخی میان حاشیهنشینی (squatter housing) و محلههای فقیرنشین (slums) تفاوت قایل هستند و چنین اظهار میدارند: اولی معمولاً ساخت و سازهایی را شامل میشود که به طور غیرقانونی، با تخلف از مقررات ساختمانی و یا در زمینی بدون اجازهی صاحب آن، سربرافراشتهاند و در مقابل، [دومی]... بناهای پایداری هستند که از طریق مجموعهی عواملی مانند سن بنا، مسامحه کاری و متروکه شدن بنا و تقسیم آن به بخشهای فرعی (که فشار زیادی را بر روی تسهیلات و تجهیزات اساسی بنا تحمیل میکند)، در وضعیت زیر استاندارد قرار گرفتهاند. (دیوید دراکاکیس)
یکی از اصطلاحاتی که در این خصوص به کار برده میشود «شانتی تاون» است. فرهنگ جدید جغرافیا دربارهی این اصطلاح مینویسد: «شانتی تاون به منطقهی مسکونی زیراستاندارد گفته میشود، که اغلب به طور غیرقانونی اشغال شده و خاص جهان سوم است. شانتی تاون یا در زمینهای ناهمواری که در معرض سیل هستند و یا در داخل شهر ایجاد میشود...»
تفاوت حاشیه نشینی و گتو های کشورهای پیش رفته: اصولاً اصطلاح حاشیه نشینی خاص کشورهای در حال توسعه است. کشورهای توسعه یافته بدلیل تحولات اجتماعی- اقتصادی متفاوتی که پشت سر گذاشتهاند، به طور عمده دارای محلههای فقیرنشین (به عوض حاشیهنشین) میباشند. این محلهها، به لحاظ مکانی، معمولاً در مناطق مرکزی شهرهای بزرگ قرار دارند، یعنی جایی که در سالهای پس از انقلاب صنعتی، به دلیل استقرار کارخانجات و کارگاههای تولیدی، و سکونت کارگران و اقشار کم درآمد در مجاورت آنها، مرغوبیت خود را از دست دادند و به محلههای کارگری و فقیرنشین تبدیل شدند. این در حالی است که مکان گزینی مناطق فقیرنشین، در کشورهای در حال توسعه، اغلب در حاشیهی شهرهای بزرگ صورت گرفته است. آنتونی گیدنز در این باره مینویسد: در شهرهای غربی، تازه واردان بیشتر ممکن است در مجاورت قسمتهای مرکزی شهر سکونت اختیار کنند، اما در کشورهای جهان سوم معمولاً عکس آن اتفاق میافتد و مهاجرت در جایی که حاشیهی گندابی (Septic Fring) نواحی شهری نامیده شده است، ساکن میشوند. (احمدیان، محمد علی، 1382)
در کشورهای توسعه یافته، حاشیه نشینی از الگوهای خاص پیروی میکند. این الگوها، همچنان که پیتر هاگت (Peter Haggett) خاطر نشان کرده است، «از نظر فضایی با جهان سوم متفاوت و به صورت پدیدهی گتو (Ghetto) است. گتوها که معمولاً از اقلیتهای مذهبی، قومی و یا زبانی تشکیل شدهاند، وجوه تشابه زیادی با حاشیه نشینان دارند، که مهمترین آنها جذب نشدن در متن شهرهای غربی است». گتوهای شهری در اغلب موارد به وسیلهی موانع فیزیکی یا انسانی از بقیه بخشهای شهری جدا میشوند. ناهمواریها، رودها، ایستگاههای راهآهن، مانداب، گورستانها و فرودگاههای قدیمی از آن جمله است.»
بزرگترین گتوهای جهان، که براساس تفاوتهای نژادی شکل گرفته است، در محلهی هارلم نیویورک قرار دارد و ساکنان آن را سیاهپوستان تشکیل میدهند. صرف نظر از گتوها، به طور کلی در مناطق مرکزی شهرهای بزرگ کشورهای توسعه یافته، شرایط نامساعدی برای اقشار کمدرآمد وجود دارد که به مرور زمان بر تعداد آنها افزوده میشود. جیمز روبینشتاین (James Rubenstein) شرایط نامساعد زندگی در مناطق مرکزی شهرهای امریکا را توصیف نموده است. وی دربارهی بیخانمانهای ایالات متحده امریکا مینویسد: میلیونها امریکایی شبها در مقابل در خانهها و یا روی شبکههای فلزی گرم خیابانها و نیز در ایستگاههای اتوبوس و مترو میخوابند... دوسوم نوزادان مناطق مرکزی شهرها در ایالات متحده را مادران ازدواج نکرده به دنیا میآورند و 90 درصد بچههای این مناطق نیز فقط با یکی از والدین خود زندگی میکنند... درصد کمی از افراد مستمند به خاطر توانایی برای مراقبت از فرزندان، جدایی از همسر را انتخاب میکنند. اگر شوهری مجدداً به خانه برگردد، ممکن است که همسرش، مزایای امدادی را از دست بدهد و بدین طریق خانواده را از نظر اقتصادی، در وضعیتی بدتر از دورهی جدایی قرار دهد.
بخش مهمی از ساکنان شهرهای بزرگ جهان که در مناطق حاشیهای، زاغهها، گتوها و امثال آنها به سر میبرند، با شرایط نامساعدی مواجه هستند. گزارشی از سازمان ملل متحد، در سال 1998 ، اعلام نموده است: «درمناطق شهری پرتراکم، هر ساله، 10 میلیون نفر به دلیل اوضاع و شرایط نابسامان زندگی، نظیر مسکن غیراستاندارد و بهداشت نامناسب، جان میسپارند.» (احمدیان، محمد علی،1382)
بررسی تعاریف حاشیه نشینی: صاحب نظران و کارشناسان مسائل شهری تعاریف متعددی از حاشیه نشینی ارائه کرده اند برخی مانند چارلز آبرامز حاشیه را به عنوان فرایند تصرف نواحی شهری به قصد تهیه مسکن دانسته است. و نیز حاشیه نشینی را در معنای عام شامل تمام کسانی می دانند که در محدوده اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصاد شهری نشده اند. (تعریف اقتصادی) «... افرادی که در مناطق حاشیه نشین زندگی میکنند از ساخت قدرت و سیاست عمومی جامعه جدایی یافتهاند و به عنوان گروه پست اجتماعی تلقی میشوند... حاشیه نشینان از نظر اجتماعی دارای موقعیتی ضعیف بوده و در طبقهی پایین اجتماع قرار دارند.»(نگرش اجتماعی) خانوادههای تهیدست و غالباً مهاجر که به تعبیر اسکار لوئیس (Oscar Lewis) در نوعی فرهنگ فقر زندگی میکنند. «آنان به طور کامل جذب شیوهی جدید زندگی شهری نشده و در حاشیهی آن به زندگی ادامه میدهند.» (نگرش فرهنگی)«سرپناههای خلق الساعه برپا شده بر زمین متعلق به دیگران، واقع در حاشیه شهرها...»( نگرش کالبدی) (حاشیه نشینی؛ ریشه ها و راه حل ها 1382)
جاذبه شهر نشینی و رفاه شهری این افراد را از زادگاه خویش کنده و به سوی قطب های صنعتی و بازارهای کار می کشاند و اکثر آن ها مهاجرین روستایی هستند که به منظور گذراندن بهتر زندگی راهی شهرها می شوند
بعضاً حاشیه نشینی را استقرار در زمینهای غیرقانونی شهری تعریف می کنند که به شهرداریها و وزارت مسکن مربوط می شود. و تعبیری که از حاشیه نشینی ارائه شده است ، ساختمان یا بخشی از شهر که در آن ویرانی ، نارسایی عرضه خدمات درمانی تراکم زیاد جمعیت در واحدهای مسکونی ، فقدان آسایش لازم و خطرات ناشی از عوامل طبیعی نظیر سیل دیده می شود.
بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که حاشیه نشین فردی است مهاجر یا غیر مهاجر که به دلیل فقدان ریاست و تخصص صنفی و نبود بنیان های مالی توانمند و طبقه و فرهنگ اجتماعی متناسب با طبقات و فرهنگ متعارف و لازم شهری در حاشیه واقع شده است . این افراد بیشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود و کمتر به دلیل عوامل جاذب شهری ، زادگاه خویش را ترک کرده و به شهر ها روی می آورند. آن ها به دلیل عدم تطبیق با محیط شهری از یک سو و بر اثر عوامل پس ران شهری از سوی دیگر از محیط شهری پس زده می شوند و به تدریج به کانونهای به هم پیوسته و یا جدا از یکدیگر در قسمتهایی از شهر سکنی می گزینند به صورتی که محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری مغایر بوده و مالکیت آن ها غالبا غصبی است و همچنین این افراد از نظر وضعیت فرهنگی و اقتصادی نیز با جمعیت شهری تمایز دارند. (رضا مسعودی فر)
.
.
.
نظریات و تئوری های جرم شناسی در خصوص تاثیر محیط بر ارتکاب جرایم
در سال 1876 میلادی کتاب مشهور سزار لمبروزو پزشک معروف ایتالیایی تحت عنوان « انسان جنایتکار» منتشر شد . لمبروز در این کتاب تیپ مجرمانه ای ترسیم نمود و اوصاف و خصوصیات غیرعادی که در بزهکاران بود را دسته بندی کرد . ایشان عقیده به مجرم مادرزادی یا بزهکاری بالفطره داشت و این افراد به وسیله نشانه هایی قابل شناسایی بودند . در این نظریه تاثیر عوامل خارجی ، محلی از اعراب نداشت و مدنظر واقع نگردیده بود . از همان دوران ، این نظریه مورد اعتراض و انتقاد جامعه شناسان و جرم شناسان واقع شد و حتی خود لمبروز از چاپ سوم کتاب خویش نسبت به تعدیل نظریات خود اقدام کرد و اظهار داشت که حدود 35 درصد مجرمین دارای این اوصاف فیزیکی می باشند14 . و بر اثر این انتقادات بود که نظرها معطوف تاثیر محیط در وقوع جرایم شد و مکاتب و تئوریهای متعددی در این خصوص ابراز گردید که به برخی از آنها مختصرا اشاره می شود :
1 – تئوری دورکیم :
دورکیم جامعه شناس معروف فرانسوی و بنیانگذار جامعه شناسی ، علت همه رفتارهای غیرعادی را در محیط اجتماعی جستجو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است وهمچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد15 .
دورکیم با اظهار نظرات خویش راه را برای بررسی محیط های متفاوت که در آن مجرمین و غیرمجرمین زندگی می کنند هموار کرد و تحقیقات گسترده ای توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثیر محیط بر وقوع جرایم صورت پذیرفت .
2 – مکتب محیط اجتماعی و فرهنگی :
لاکاسانی و مانووریه منشاء تبهکاری را در تاثیرات فرهنگی و اجتماعی یافته اند . طبق نظریه مکتبی که لاکاسانی پایه گذار آن است مجرم یک بیچاره نظام اجتماعی است و نقص سازمان اجتماعی او را جنایتکار کرده است . به عقیده ایشان بزهکار یک میکرب اجتماعی است و هر میکرب در محیط خاصی نشو و نمو می نماید و وجود شرایط مساعد در محیط ، موجب رشد و ظهور تبهکاری می گردد . لاکاسانی می گوید « هرجامعه ای دارای تبهکاران مخصوص به خود است و تبهکاران مولود اجتماع خود هستند و اگر محیط اجتماعی آمادگی برای پروردن مجرم نداشته باشد فعالیت و رشد آنها عقیم می ماند »16.
3 – تئوری ادوین ساترلند :
ادوین ساترلند از جرم شناسان معروف آمریکاست . ایشان عقیده دارد اگر فردی در محیط مجاور خود در معرض عوامل جرم زا قرار گیرد تا غیر جرم زا ، شانس و احتمال قانون شکنیاش افزایش می یابد بعلاوه ساترلند اظهار می نماید که اشخاص در معرض عوامل جرمزا واقع می شوند که برای سهیم بودن در همان فرهنگ ، علایق و عقایدی داشته باشند و در آن اشکال معینی از رفتار ضد اجتماعی و جنایی ممکن است مورد اغماض واقع شده و مردم احساس کنند که برای همنوایی به آنها نیاز دارند . در این راستا ، پارکر ، شاو و مک کی محققان آمریکایی ثابت کرده اند که در مناطق کثیف ( محلات کثیف ) همراه با از بین رفتن کنترلهای اجتماعی که بوسیله آنها مردم به رعایت قیود نیز اعتقاد پیدا می کنند ، اعمال جنایی به شکل طبیعی جلوه می کند .
4 – نظریه مرتن :
مرتن مفهوم نظریه دورکیم را ماهرانه مورد بررسی مجدد قرار داده و عقیده دارد که اگر از لحاظ فرهنگی اهداف تجویز شده برای فرد غیرقابل حصول گردد ( همچنانکه برای بیشتر افراد جوان و طبقه کارگر و طبقه پایین پیش می آید ) بین آنچه برای به ایده آل بودن پایدار می ماند و آنچه قابل حصول است اختلاف حاصل می شود و نتیجه آن به سرخوردگی و سرکشی بعدی منجر می شود .
5 – تحقیقات مرکز جرم شناسی وکرسون پاریس :
تحقیقات متخصصان این مرکز نشان می دهد که 23 درصد جوانان مجرم در مناطقی زندگی کرده اند که دارای جمعیت زیاد بوده و 22 درصد آنها در ساختمانهایی زندگی کرده اند که علاوه بر کثرت جمعیت مشکل مسکن نیز وجود داشته است .
دکتر لافون و خانم میشو در سال 1976 تحقیقاتی در شهر گرانویل فرانسه انجام داده و به روشنی مشخص کرده اند که اطفال بزهکار بیشتر در ساختمانهای ناسالم و برخی از محلاتی که برای سلامتی اخلاق زیان آور است بوده اند . این تحقیقات نشان می دهد که بزهکاری جوانان در این محلات و ساختمانهای مخروبه از حد متوسط مجموع بزهکاری شرها زیاد بوده است . در واقع 18 درصد بزهکارانی که جرایم گوناگون مرتکب شده اند اغلب در محله های مخروب و ناسالم ساکن بوده و 35 درصد آنها کسانی بودند که در ساختمان ها و محلات بدنام و فاسد ساکن بودند . این پژوهشگران نهایتا رابط محیط سکونت و بزهکاری را تائید مینمایند16.
از حاشیه نشینی تا بزهکاری
کارشناسان اجتماعی معتقدند اشتغال کاذب، فرهنگ نـامـتـجانس، نبود الگوی مناسب آموزش و پرورش، بیسوادی و کمسوادی از ویژگیهای مناطق حاشیهنشین است.
با نگاهی کوتاه به وضعیت موجود پروندهها در دادسراها و دادگاهها میتوان پیبرد که بخش قابل توجهی از قربانیان بزهکاری به حاشیه نشینان اختصاص دارد.
هـمـچـنین بسیـاری حاشیهنشینی را از عـوامل گسترش جرم در هرجامعهای میدانند و اذعان میدارند باید برای این موضوع که در کلانشهرها بسیار به چشم میآید، چارهای اندیشید.
بـه اعـتقاد پژوهشگران، حاشیهشهرها بیش از دیگر مـنـــاطـــق زمــیــنــهســاز جرم است. در مواردی مجرمان پروندههایی که مرتکب جرم در شهرهای بزرگ شده اند برای فرار از قانون به حاشیه شهرها پناه میبرند و چون نظارت قوی در این بخشها کمتر مشاهده میشود، بهراحتی محیط زندگی مردمان ساکن در این مناطق را ناامن می کنند..
با توجه به اینکه حاشیهنشینی از سویی معضل محسوب شده و از مناطق اصلی وقوع جرم در شهرها شناخته میشود و از سویی دیگر بر اساس قانون، افراد ساکن در این مناطق نیز باید از حقوق شهروندی کافی برخوردار باشند و به اندازهدیگر شهروندان، حق حیات در محیطی سالم و دور از خطر را داشته باشند، وظیفهمسئولان برای زدودن این مناطق از حضور مجرمان حرفهایی، همچنین آموزش و آشنایی مردم این مناطق با حقوق خود سنگینتر است.
.
.
.
نقش دولت در کنترل حاشیه نشینی
در صورت انجام وظایف دولت برای کنترل حاشیهنشینی، قوهقضاییه میتواند وظیفه اصلی خود؛ یعنی پیشگیری از وقوع جرمرا مطلوب تر انجام دهد.
اصل بر شهرنشینی و روستانشینی است. حاشیهنشینها سر بار دیگران بوده و پدیده غیرعادی جمعیتی محسوب می شوند..
با اشاره به علل حاشیهنشینی بیان می کند: به دلیل نبود امکانات زندگی سالم و مناسب، برخی از مـردم روسـتا و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده و چون با درآمد محدود، توانایی زندگی در شهر را ندارند، ناچار در حاشیهشهرها ساکن شده و اغلب بــــه کــــارهــــای پــســــت رو مــــیآورنــــد. بــنــــابــــرایـــن، ریـشـهحـاشـیـهنـشـیـنی را باید در مشکلات اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و غیره جستوجو کرد.
تأکید بر اینکه علت نابسامانی مردم روستاها و شهرهای کوچک را باید از مسئولان جویا شد، راهکار این امر در قانون اساسی پیشبینی شده، اما اجرایی نشده است.
اصل 19 تا 42 فصل سوم قانون اساسی به حقوق شهروندی اختصاص دارد. در اصل19 به حقوق مساوی مردم ایران از هر قوم و قبیلهای اشاره می کند که رنگ، نژاد و زبان سبب امتیاز نخواهد بود. همچنین در اصل 20 قانون اساسی بیان شده همهافراد ملت اعم از زن و مرد در برابر حمایت قانون، یکسان هـسـتـنـد و از همهحقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.
بیان اینکه در اصول 29 و 30 قانون اساسی نیز به برخی از وظایف دولت در برابر یکیک افراد اشــاره شــده اســت، می گوید: قـطـعـاً مـکـانهـای حـاشـیـهنـشـیـن به محلهای امن برای مجرمان مبدل میشود. مجرمیت، فرزند نامشروع فقر و بیکاری است. وی دربارهوظایف نهادهای نظارتی برای جلوگیری از ایـجـاد مـحـلهـای امـن مـجـرمـان در حاشیهشهرها خاطرنشان کرد: دولت باید از محل بـــودجـــهعــمـــومـــی مــمــلـکــت بــرای رفــع مـشـکــلات حاشیهنشینها اقدام کند و عمدهترین مشکل آنان یعنی بیکاری را که سرچشمهبسیاری از جرایم است، رفع نماید.
الف-حاشیهنشینی، بیعدالتی در توزیع امکانات
حاشیهنشینی را ناشی از نوعی بیعدالتی در توزیع امکانات و ثروت و نادیده گرفتن حقوق برخی از مردم دانست و گفت: اگر حقوق شهروندی آحاد جامعه به صورت برابر مورد توجه قرار میگرفت، دیگر امروز شاهد پدیدهحاشیهنشینی نبودیم.
: حاشیهنشینی ریشه در ضعف کارکرد دولــتهــا دارد. یـکـی از اقـدامـات بـرای بـرخـورد بـا حاشیهنشینی پذیرفتن این امر است که حاشیهنشینها بخشی از جامعه و ذیحق هستند. دولت باید بخشی از درآمدهای حاصل از مالیات را در سال به رفع معضل حاشیهنشینی اختصاص دهد و در پایان هر دوره نیز نتیجهگیری کند.
: تقسیم برابر امکانات از سوی دولت راهکار اصلی برای رفع حاشیهنشینی است و در غیر این صورت حاشیهنشینی همچنان سبب بروز اعمال مجرمانه میشود.
دربـارهنـهـادهـای نـظـارتـی بـرای جـلوگیری از مبدل شدن محلهای حاشیهنشین به محیطهای جرمزا تصریح کرد: نیروی انتظامی به تنهایی تـوانـایی رفع این معضل را ندارد و فقط بخشی از عکسالعملهای پدیدهحاشیهنشینی را میتواند تحت نظر داشته باشد. هر چند حضور پلیس در این مکانها مفید است؛ اما تجربه نشان داده که در سالهای متمادی با برخورد پلیسی محض، امنیت پایدار در جامعه برقرار نمیشود.
: با دیدگاه کلان و سازمانیافته مـیتـوان گـامهـای مـثـبـتـی درجـهـت رفـع چرخهحاشیهنشینی برداشت. سامان یافتن این امر با همکاری قوایقضاییه و مجریه امکانپذیر است.
بـه نـظـر مـیرسد حاشیهنشینی و زیست حاشیهای واقعیتی است که امکان از بین بردن آن بدون توجه به معلولها وجود ندارد، از این رو باید به این سمت حرکت کرد که زیرساختهای لازم شهری، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در آنها توسعهیافته و نهادینه شود.
صاحبنظران معتقدند برای رفع هر معضلی باید علل اصلی بروز آن به طور علمی و واقعبینانه مورد جستوجو و کنکاش قرار گیرد تا راهحل و تلاشها برای برطرف کردن این علل از شانس بیشتری برای مـوفـقـیـت بـرخـوردار بـاشـنـد. بـر اساس مطالعات و پـژوهـشهـای انـجـام شـده ازسـوی مـحققان، اسکان غیررسمی، حاشیهنشینی و زیستحاشیهای پدیدههایی هستند که رشد بالای جمعیت و تأثیرگذاری آن بر تـوسـعـه شـهـرهـا و سـکـونـتـگاههای پیرامون، تشدید مهاجرت بر اساس نداشتن صرفه اقتصادی فعالیتها در بـخـش کـشـاورزی، ویـرانـی روسـتـاهـا، رشـد شـتابان کلانشهرها و تمرکز امکانات و فرصتهای اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی، آموزشی بیشتر در آنها، ناموزونی شدید برنامههای توسعه و اجرای ناموفق برنامهها، کاستیهای برنامهریزی در بخش شهری و مسکن به علاوهجنگ، خشکسالی، زلزله و سیل و... در بروز آن نقش دارند و این عوامل در نهایت موجب شده است تا در مجاورت شهرهای بزرگ و حتی در متن آنها مناطق و محلههای حاشیهنشین و زیست حاشیهای بهوجود آید
.
.
.
حاشیه نشینی و جرم
در سال 1876 میلادی کتاب مشهور سزار لمبروزو پزشک معروف ایتالیایی تحت عنوان انسان جنایتکار منتشر شد. لمبروز و در این کتاب تیپ مجرمانه ای ترسیم و اوصاف و خصوصیات غیرعادی که در بزهکاران بود را دسته بندی کرد. وی عقیده به مجرم مادرزادی یا بزهکاری بالفطره داشت که به نظر او این افراد به وسیله نشانه هایی قابل شناسایی بودند. در این نظریه تاثیر عوامل خارجی، محلی از اعراب نداشت و مدنظر واقع نشده بود. از همان دوران، این نظریه مورد اعتراض و انتقاد جامعه شناسان و جرم شناسان واقع شد; تا جایی که حتی خود لمبروز از چاپ سوم کتاب خویش نسبت به تعدیل نظریات خود اقدام کرد و اظهار داشت که حدود 35 درصد مجرمین دارای این اوصاف فیزیکی هستند.
بعد از لمبروزو افراد دیگری همچون دورکیم، ادوین ساترلند، پارک، مرتن و.... نظریات مختلفی ارائه و تحقیقات زیادی در مورد جرم، بزهکاری و محیط انجام داده اند. چیزی که باعث شد نظریات لمبروزو اعتبار خود را از دست دهد، افزایش بزهکاری در حاشیه های شهر و تفاوت فاحش آن با مرکز شهر بود. گرچه حاشیه نشینان آسیب زا و منحرف نیستند، ولی شرایط و موقعیت جغرافیایی ایجاب می کند تا برای منحرفین منطقه ای اخلاقی و فرهنگی خاصی ایجاد شود; و همین موضوع، بهانه ای است تا نظریه سزار لمبروزو که محیط را در وقوع جرم بی تاثیر می دانست، از ارزش بیفتاد و همانطور که مارشال کلینارد می گوید: منشا» عمده بزهکاری و جرم، حاشیه نشینی و مسائل شهری است. در واقع حاشیه نشینی به عنوان یک نقطه از شهرکه براساس موقعیت اقتصادی جدا می شود، بازتابی از خانواده تهیدست و غالبا مهاجری هستند که به تعبیر اسکار لوئیس، در نوعی فرهنگ فقر زندگی می کند. تحقیقات نشان می دهد افرادی که در حاشیه شهر ها ساکن هستند، بیشتر به علت عوامل رانش زادگاه یعنی فقر و بیکاری زادگاه خود را ترک کرده و به امید زندگی بهتر، به شهر جذب می شوند ولی به دلیل فقدان تخصص صنفی و نبود بنیانهای مالی توانمند و طبقه و فرهنگ اجتماعی متناسب با طبقات و فرهنگ متعارف و لازم شهری در حاشیه واقع می شوند.
در مراحل اولیه بعد از مهاجرت بازتاب زندگی شهری، به عینه بودن نمودهای رفاهی طبقات مرفه، احساس تبعیضی را در نهاد آنان بوجود می آورد که سطح انتظارآنان را بالا می برد و آنان را به سمتی می کشاند که در جست وجوی آن برآیند. در این راه آنان نه تخصص دارند، نه سرمایه و نه توان. تنها یک راحل برای آنها باقی می مانند و آن چیزی نیست جز راه غیر قانونی. در واقع حاشیه قرار گرفتن، خود خرده فرهنگ های مختلفی را تسری می دهد که یکی از آنها خرده فرهنگ بزهکاری یا جرم است، از این روست که حاشیه نشینی مترادف با آسیب ها و انحرافات اجتماعی است. برخورد هنجارها نیز در خرده فرهنگ های متفاوت شرایط را برای رفتار بزهکارانه آماده می سازد که بر رویارویی خرده فرهنگ های مختلف، معمولا خرده فرهنگ های ساکنین مناطق حاشیه نشین که از پایگاه اقتصادی - اجتماعی پایین برخوردار هستند با فرهنگ عمومی کلان شهرها در تضاد قرار می گیرند. این خرده فرهنگ ها مجموعه جدیدی از هنجارهایی را آماده می کند که می تواند افراد حاشیه نشین را که از طبقات پایین جامعه هستند، برای رفتار بزهکارانه تحریک کند. که این جوانان مانند جوانان طبقات متوسط شهری تربیت نمی شوند، بنابراین آمادگی لازم برای حل مشکلات بر اساس هنجارهای مسلط جامعه را ندارند و از روش های غیرقانونی استفاده می کنند و مرتکب رفتار بزهکارانه می شوند. در واقع انسان حاشیه نشین شخصیتی است که از حاصل پیوند دو نظام فرهنگی متفاوت و گاهی متخاصم ظهور می کند. چنین موجود دو رگه ای در زمان واحد نسبت به هر دو نظام فرهنگی احساس بستگی و تعلق دارد، ولی در عین حال خود را نسبت به هیچکدام متعلق و متمایل نمی داند. از نظر میشل فوکو نیز حاشیه نشینی بازگو کننده وضعیت گروه ها و افرادی است که از نظر حلقه فعال و اصلی یک جامعه رانده شده اند و به عنوان دیگری مورد توجه قرار می گیرند. لذا در پیکره یک اجتماع انسانی شهری، ما شاهد وضعیت زیست متنی و زیست حاشیه ای هستیم. به عبارت دیگر گروه ها و طبقاتی که مسلط بر منافع کمیاب اجتماعی شهری اند به موقعیت زیست متنی دست می یابند و در حیات جمعی نقش سوژگی ایفا می کنند. این خود مستلزم به حاشیه رانده شدگی گروهها و طبقاتی است که در زیست حاشیه به سر می برند و در گسترش فعالیت های شهری نقش نیمه فعال یا غیر فعال دارند. شاید همه حاشیه نشینان با حاشیه نشین بودنشان ذاتا خلافکار نباشند، اما حاشیه نشینی ویژگی هایی دارد که با قرار گرفتن در آن محیط، زمینه را برای ارتکاب جرم فراهم می کند. به قول رابرت پارک جامعه شناس آمریکایی، وضعیت حاشیه نشینی شرایط یا عالمی است برزخ گونه که فرد را از نظر اجتماعی و فرهنگی به حالت تعلیق در می آورد. فرد خود را در شرایطی می یابد که در آن، روا بط اجتماعی و ارزشهای فرهنگی و ملی تا حدودی دستخوش تزلزل شده، ولی روابط و ارزشهای دیگری هنوز به طور کامل جایگزین آنها نشده است. به اعتقاد وی تجربه چنین شرایط بحرانی موجب شخصیت متمایزی برای فرد می شود. در اغلب موارد چنین فردی در برابر برخورد فرهنگها، حالت کناره گیری از خود نشان می دهد و نمی تواند در متن جامعه با عقیده راسخ به فعالیت خویش ادامه دهد. به عبارت دیگر، به علت ناباوری نسبت به ارزش ها و بیگانگی با موقعیت جدید، فرد از جامعه کناره می گیرد و در حالتی معلق درحاشیه اجتماع می نشیند. در واقع زمانی که ساختار کلان در توزیع سرمایه با ایجاد نابرابری، برخی از فضاهای منطقه ای مثل روستاها و شهرهای کوچک را محروم می کند، به خلق پاره ای از نظامهای وابسته، حاشیه ای، عقب مانده، سکونتگاه های غیرقانونی و مهاجر دامن می زند. ساکنینی که با پذیرش یا رد اهداف ساختار کلان شهری از راه مناسبات غیرتعریف شده و وسایل غیرقانونی درصدد کسب امتیازات محروم شده اند.
.
.
.
پیشنهاد و راهکارها جهت پیشگیری و کاهش جرم در مناطق حاشیه نشینی:
- ارتقاء کیفیت سکونت از طریق اعطاء برخی امکانات و تسهیلات و سعی در تطبیق منازل و محلات با اصول و معیارهای شهرسازی صورت پذیرد. سرمایه گذاری در این مناطق به صورت تبرعی و بدون هیچگونه چشم داشت و بدون توجه به توجیه اقتصادی و درآمدزایی برای دستگاههای مربوط از جمله شهرداریها صورت پذیرد.
2- احداث معابر و گذرگاهها در این مناطق که امکان دسترسی آسان و فوری پلیس و نیروهای انتظامی و امنیتی و اکیپ های امداد مثل خودروهای آتش نشانی و اورژانس و غیره را فراهم نماید.
3- ایجاد روشنایی کافی در کوچه ها و معابر. تجربه نشان داده که در مکانهای تاریک امکان ارتکاب جرم از جمله سرقت و جرح و قتل بیشتر از مکانهای روشن است و وجود روشنایی کافی در این مناطق خود فی النفسه عامل و رادعی در ارتکاب جرایم ذکر شده خواهد بود.
4- شناسایی ارازل و اوباش و مجرمین سابقه دار این مناطق و تشکیل شناسنامه برای نامبردگان و تحت کنترل قرار دادن آنها از طریق احضارهای اتفاقی به مراجع انتظامی.
5- بالا بردن ضریب امنیتی مناطق یاد شده توسط مراجع انتظامی و امنیتی از طریق ایجاد کلانتریها و مراکز انتظامی و حضور مرتب گشت های سیار در محلات و معابر.
6-تعطیلی سریع مراکز صنفی فاقد مجوز و پروانه کسب و الزام آنها جهت اخذ مجوز و پروانه کسب و الزام آنها جهت اخذ مجوزهای لازم و سپس نظارت کامل و دقیق نسبت به فعالیت مراکز یاد شده و برخورد قاطع با افراد متخلف توسط واحدهای اماکن عمومی نیروی انتظامی.
7- زیباسازی ظواهر ساختمانها و بناهای موجود در این مناطق چرا که ثابت شده مسکن بد و کثیف تاثیر در وقوع جرم دارد.
8- ایجاد فضاهای تفریحی و فراغتی سالم جهت پرکردن اوقات فراغت ساکنین مناطق حاشیهنشین.
9- بازرسی و نظارت کافی کارشناسان بهداشت و محیط زیست از مناطق حاشیه نشینی و جلوگیری از انجام اقدامات علیه بهداشت عمومی و محیط زیست.
10- در تصویب طرحها و برنامه های و پروژه های مهم شهری از نظریه جامعه شناسان، حقوقدانان و علی الخصوص جرم شناسان استفاده شود.
11- پیشنهاد راهکارهایی جهت پیشگیری و کاهش جرایم در مناطقی که هنوز حاشیه نشینی در آن رواج نیافته ولی مستعد برای حاشیه نشینی می باشد.
نتیجه گیری :
آنچه که اکنون بعنوان حاشیه نشینی شناخته شده جزء جریان دیرپا و تاریخی مهاجرت جمعیتی جویای کار و رفاه و گریزان از روستاها و شهرهای کوچک بلحاظ دافعه های آن و نیز پس رانده شدن فقرا از درون شهرها به حاشیه آن، چیز دیگری نیست و این فرایند معلول طبیعی توسعه است و تا زمانی که حاشیه ها در برابر شهرها قرار گیرد حاشیه نشینی پدیده ای ناهنجار و ناپذیرفتنی است ولی زمانی که به پیشینه تاریخی این پدیده نگریسته شود آن را یک جریان دائمی، ماندگار و گریز ناپذیر و حتی به عقیده برخی کارشناسان لازم و مفید برای توسعه می دانند. پس این عقیده که باید مناطق حاشیه نشینی را تخریب کرد قابل دفاع نمی باشد و می بایست با ساماندهی آن و فراهم کردن امکانات مورد نیاز برای حاشیه نشینان و کم کردن فاصله و خلاء موجود بین آنها و شهرنسینان اقدام کرد و این امور که از لوازم و مقدمات پیشگیری و کاهش میزان جرایم در این مناطق است امکان پذیر نمی باشد مگر با مشارکت و همکاری و همدلی کلیه دستگاه های مسئول.
اگر چنین مشارکتی صورت پذیرد و راهکارهای توصیه شده در قبل بکار گرفته شود مطمئنا نظاره گر ایجاد و گسترش حاشیه نشینی در کشور و به تبع آن گسترش جرم و جنایات نخواهیم بود. مناطق حاشیه نشین در شهرها هر چند که به صورت بی رویه، کنترل و سازماندهی نشده بوجود آمده است ولی از دید اجتماعی ضروری است که با شناخت مسایل و مشکلات حاشیه نشینان به طور عام و کنترل و تنظیم خانواده به طور خاص راه حل اساسی در ارتباط با رفع نیازهای بهداشتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این قشر عظیم که بصورت بیمارگونه در شهرها بوجود آمده است جستجو و اعمال گردد. تا ضمن رفع مسایل و مشکلات فردی و خانوادگی به حل مسایل و مشکلات شهری هم تا حدودی مساعدت شود. از طرفی دیگر امروزه هر چند مسئولین به امر تنظیم خانواده دقت و توجه خاصی دارند، اما در مناطق حاشیه نشین به دلایل ساختار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی هنوز سطح باروری زنان در مقایسه با سایر زنان شهری از میزان بالاتری برخوردار می باشد که این امر در بلند مدت در گسترش حاشیه نشینی و افزایش مشکلات شهری نقش موثری خواهد داشت