نقش روانشناسی در کاهش جرم مواد مخدر
در دنیای پیچیده و دشواری که ما زندگی میکنیم، مسایل و مشکلات فراوانی در مسیر حرکت انسان وجود دارد که غلبه بر آنها، شرط اصلی موفقیت و پیشرفت فرد میباشد؛ بر این اساس هر فرد برای مقابله مؤثر با مشکلات و رسیدن به موفقیت و پیشرفت بیشتر، به مجموعة ویژهای از مهارتها که موسوم به مهارتهای زندگی هستند، نیاز دارد. اگرچه برخی از انسانها در مسیر رشد خود به طور تصادفی و به صورتی نامنظم برخی از این مهارتها را میآموزند و به زندگی شاد و موفقی میرسند ولی برای بسیاری از انسانها هیچ گاه فرصتی برای آموختن مهارتهای زندگی به صورت تصادفی به وجود نمیآید. بنابراین آموزش مهارتهای زندگی به افراد جامعه ضروری است.انسان در طول زندگی زمانی دچار مشکلات شدید میشود که تعادل بین میزان مشکلات و فشار روحی روانی و روشهای مقابله و مقاومت در مقابل آنها از بین رفته باشد. ایجاد تعادل میان مشکلات روحی و روانی و مهارتهای سازگاری، تلاش زیادی را میطلبد. زیرا آدمی همواره در صدد حل مشکلاتش میباشد.افراد در مواجهه با مشکلات زندگی به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول افرادی هستند که توان مبارزه با مشکلات را در خود نمیبینند و احساس میکنند که زندگی تیره و تار شده و همه چیز در زندگی علیه آنها است و تمام تلاشهایش بینتیجه است.
در حالیکه دسته دوم افرادی با اندیشه، خوش فکر و با قدرت تشخیص خوب هستند و خود را در حل مشکلات توانا میبینند. آنان همواره به راههای مؤثر و مفید میاندیشند و به درستی میدانند که سرانجام راهی برای حل مسأله وجود دارد.بدون تردید مصرف بیرویه و روز افزون مواد مخدر به عنوان یکی از بزرگترین مشکلات قرن حاضر تلقی میگردد و زیانهای ناشی از آن در زمینههای مختلف سنگین است. به راستی هیچ چیز سادهتر از معتاد کردن یک انسان نیست، طی چند روز میتوان یک فرد عادی را معتاد کرد. غالبا هیچ جوانی برای شروع اعتیاد پولی نمیپردازد، چند روز نشست و برخاست تفنی با بازاریابانی که خود اغلب معتادند کافی است تا جوان به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کند، سپس به سرعت معتاد شود و سرانجام برای بدست آوردن پول لازم جهت تهیه و خرید مواد مخدر، به پخش آن مجبور گردد.استفاده مجانی از سیگار، تریاک، ماری جوانا و ... میتواند آغاز داستان غم انگیز اعتیاد باشد. داستانی از ضربههای سنگین شلاقهای مرگ آفرین، بر پیکر خلاقیت افرادی که انسانیت را به خاطر لحظهای خیال، در خلوت تهی خود از د ست میدهند تا بر مشکلات حقیقی زندگی در خیال و وهم پیروز شوند. اما به قول یکی از دانشمندان «تجربههای بدست آمده از مصرف مواد مخدر همان قدر از حقیقت به دور است که سراب از آب».
معتادان به مواد مخدر خود را فهیم تر از دیگران می دانند به ویژه در حالت خماری خود را صاحب حق دانسته و از همه طلبکار و متوقع هستند و در رابطه با انجام نشدن کارها و خواسته هایشان و خطاهای زندگی شان همه را مقصر می دانند جز خودشان، چرا که بارزترین خصیصه روانی آن ها، خود شیفتگی است. آن ها رفیق بد و همسر ناسازگار یا رفتار نادرست والدین را به عنوان عوامل گرایش خود به اعتیاد در اولویت قرار می دهند.
پرگویی و احیاناً دروغ گویی به خصوص در حالت نشئگی از خصایص دیگر شخصیتی آن ها است. بیشتر آن ها به نگرش های فلسفی روی می آورند و بر پوچی دنیا اشاره می کنند و این نگرش را که در اثر اعتیاد حاصل شده، جهان بینی و ژرف بینی خود نسبت می دهند و این دیدگاه ممکن است به افسردگی عمیق، خودکشی و کناره گیری از کار و فعالیت اجتماعی منجر شود.
با پیشرفت مصرف تغییرات رفتاری و شخصیتی زیادی در فرد به وجود می آید از مهم ترین تغییر آن ها این است که معتاد را به موجودی زبون و ذلیل بدل می سازد و ضعف و ناتوانی و ترس زیادی بر او تحمیل می کند.
کلیه معتادان انسان هایی ظریف و زود رنج هستند و در بین معتادان فردی که اراده قوی داشته باشد تاکنون مشاهده نشده است. لذا کسانی که پایداری و ثبات روانی ضعیف دارند یا به قول خودشان لطیف می باشند بیشتر گرایش به مواد مخدر پیدا می کنند و این ها بیشتر مصرف مواد را تفننی آغاز کرده اند که اندک اندک به صورت نیازشان در می آید.
افراد معتاد به هیچ چیز و هیچ کس وفادار نیستند و تنها سعی آن ها در به دست آوردن مواد مخدر مورد نیازشان است.
بیشتر آن ها لذت طلب و خشن هستند و حتی بعد از مصرف مواد از هر کار و هر چیزی لذت می برند. ولی با این حال زود رنج و خشن هستند و بسیار متوقع.
از لحاظ عاطفی در برابر هیچ کس و هیچ چیز احساس مسئولیت نمی کنند و مردم و اطرافیان را مسئوول رفتار خود می دانند.
بنابراین برای جلوگیری از اعتیاد مجدد باید به نکاتی توجه داشته باشیم. این مرحله تنها با استفاده از داروی بی زاری موسوم به نالتروکسون که بین معتادان به این عنوان معروف گشته میسر نیست.
نالتروکسون که به صورت کپسول های 25 میلی گرمی و 50 میلی گرمی در داروخانه ها موجود است. در واقع یک آنتاگونیست (ضد مورفین) است و با مصرف روزانه این دارو گیرنده های مورفین در بدن فرد اشغال می شود و حتی در صورت حضور فرد در محیطی که تریاک کشیده می شود فرد دچار حالت تهوع گشته و این وضعیت اندک اندک باعث بی زاری وی از این ماده می شود و در نتیجه از حضور در جمع معتادین و مصرف مجدد ماده مخدر دور می ماند. نکته قابل توجه آن است که اگر فرد از روی ناآگاهی مثلاً تریاک مصرف کند در عرض مدت کوتاهی دچار شوک گشته و مرگ او قطعی است. لذا تجویز این دارو باید زمانی آغاز شود که حتی یک میلی گرم مورفین یا ماده مخدر در خون شخص نباشد و آزمایش خون او از نظر مواد مورفینی کاملاً مفید باشد چرا که در غیر این صورت تشنج و عوارض مرگباری به دنبال خواهد داشت اگر خودسرانه به مصرف دارو اقدام شود.
از طرفی مصرف بلند مدت نالتروکسون هرگز توصیه نمی شود چرا که مکانیسم متابولیزه شدن این دارو از راه کبد است و مصرف بیش از 6 ماه آن ممکن است عوارض خطرناکی برای کبد داشته باشد. دلیل دیگر عدم توصیه علمی مصرف دراز مدت این دارو آن است اگر فرد مصرف کننده نالتروکسون دچار سانحه ای شده و به بیمارستان انتقال یابد چون پزشکان و کادر درمانی از این مسأله مطلع نیستند ممکن است به فرد مصدوم که معمولاً به آرام بخش نیاز دارد از داروهایی که حاوی مواد مخدر ضد درد است استفاده کنند. لذا در چنین مواردی فرد حتماً باید یادداشتی همراه خود داشته باشد تا کادر درمانی از وضعیت بیمار مطلع باشند و دارویی تجویز نکنند که منجر به مرگ وی گردد.
یکی از راه حل های علمی برای جلوگیری از عود مجدد اعتیاد فرد، مصرف کوتاه مدت داروی نالتروکسون همراه با روان درمانی و ریشه یابی علل گرایش فرد به سوی مواد مخدر است چرا که مصرف مواد مخدر مثل خاکستری است که روی آتش مشکلات روانی و شخصیتی فردی را می پوشاند و بعد از قطع مصرف است که مشکلات فرد تازه نمایان می شود.
کسانی که اضطراب، افسردگی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت مرزی دارند بیشتر روی به مصرف این گونه مواد می آورند.
سابقه اختلال سلوک در دوران کودکی یا نوجوانی به عنوان عامل مهم خطر ساز برای اختلال های مرتبط با مصرف مواد مخدر شناخته شده است.
در افرادی که به مواد افیونی وابستگی دارند خطر بروز نشانه های افسردگی کوتاه مدت، خفیف تا متوسط وجود دارد. لذا، حل مشکلات شخصیتی و درمان مشکلات روانی فرد که توسط تیم درمانی شامل روان پزشک، روان شناس، مشاور و مدد کار اجتماعی باید انجام گیرد از کارهای ضروری است که پس از قطع وابستگی دارویی و روانی فرد باید انجام گیرد.
حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و اشتغال مجدد فرد معتاد موفق به ترک شده و پذیرش مجدد او به عنوان یک انسان سالم و طبیعی در جامعه، محل کار و خانواده از مواردی است که می تواند به پیشگیری از روی آوردن مجدد فرد به اعتیاد کمک کند و این توجه مسئولین و متصدیان امر پیشگیری و درمان اعتیاد را می طلبد.
موانعی که بر سر راه درمان موفقیت آمیز اعتیاد به مواد روانگردان قرار دارد به موانع اعتیادهای دارویی دیگر شبیه اند. گرچه انگیزش ترک کردن می تواند در آغازبسیار نیرومند باشد ولی برگشت به مصرف آن بزرگترین مشکل است، بویژه در دوره ای که افسردگی و ناتوانی در کسب لذت وجود دارد.
چند راهبرد مختلف با نتایج متفاوت در برنامه های درمانی به کار رفته اند. این راهبردها مواردی از شیوهای رفتار درمانی و دارو درمانی را شامل می شوند. دریک بررسی، سوء مصرف کنندگان مواد روان گردان با دسمتی ایمپرامین، داروی ضد افسردگی که عموما مصرف می شود درمان شدند. این یک کوشش بالینی تصادفی و بیخبری دوسویه بود. هم نمره های مصرف مواد روان گردان و هم اشتیاق ذهنی آن به نحو چشمگیری با درمان کاهش یافتند. مکانیزمهای نهفته در این اثر به طور کامل شناخته نشده اند ولی احتمالا این مکانیزمها به تسکین ملالت همراه با مرحله ترک کوکائین مربوط می شوند.
از نقطه نظر روانشناسی عقیده بر این است که اعتیاد به مواد مخدر بگونهای غیر مستقیم واکنش و پاسخی است مخرب در مقابل کنشهای غیر قابل تحمل بیرونی و درونی که بدان وسیله فرد سعی میکند آلام و مشکلات درونی خود ، مانند اضطراب، افسردگی و محرومیتها را کاهش داده و یا تسکین بخشد که در واقع انتخاب شیوهایست ناسالم به منظور فرار از واقعیتهای موجود .
در واقع معتاد همانند دیگر افراد ، انسانی است که نیاز دارد عشق بورزد و مورد عشق قرار گیرد (عشق سازنده و حقیقی) او میخواهد به دیگران محبت کند و مورد مهر و محبت قرار گیرد وجودش برای دیگران موثر و با ارزش باشد و متقابلا وجود دیگران برای وی مفید و با اهمیت باشد، سرانجام ندای درونش از او میخواهد که او بایستی تغییر کند تغییری که او را از تمامی این مصائب و مشکلات برهاند و در تبادل خود وجامعهاش قبول مسولیت نماید متاسفانه بر اثر نارساییها و انحرافات خانوادگی واجتماعی و همچنین عدم یک نظام تربیتی صحیح فرد به تدریج از مسیر حقیق دور میشود وبا انتخاب شیوه و معیارهای مخرب از خود و جامعهاش بیگانه میگردد و این گریز ازخویشتن خویش و بیگانگی وی را به انزوا و فرار هرچه بیشتر از واقعیتها میکشاند.